English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (1625 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
use one's influence U اعمال نفوذ کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
impose U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
imposes U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
to use one's influence upon U اعمال نفوذ کردن بر
Other Matches
lobbying U اعمال نفوذ
undue influence U اعمال نفوذ ناروا
embraceor U اعمال نفوذ کننده
embraceor U متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
embracery U جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
agent U مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agents U مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
contructive larcency U مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
brain washing U مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
osmose U نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
apply U اعمال کردن
exerts U اعمال کردن
applying U اعمال کردن
applies U اعمال کردن
exerted U اعمال کردن
exert U اعمال کردن
exerting U اعمال کردن
to lay violent handsonany one U اعمال زورنسبت بکسی کردن دست زوربرکسی دراز کردن
penetration U نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust U نفوذ اولیه نفوذ اصلی
To use force(violence) U اعمال زور کردن
showing partial views U اعمال نظر کردن
To bring pressure to bear . To exert pressure . U اعمال فشار کردن
put on U اعمال کردن بکار گماردن
seeped U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeps U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seep U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
impenetrate U نفوذ کردن در
pierces U نفوذ کردن
percolating U نفوذ کردن
bleach U نفوذ کردن
breach U نفوذ کردن
pierce U نفوذ کردن
transpire U نفوذ کردن
transpired U نفوذ کردن
transpires U نفوذ کردن
transpiring U نفوذ کردن
bleaches U نفوذ کردن
percolates U نفوذ کردن
seep in U نفوذ کردن
breakaway U نفوذ کردن
permeate U نفوذ کردن
breached U نفوذ کردن
permeated U نفوذ کردن
permeates U نفوذ کردن
percolate U نفوذ کردن
penetrated U نفوذ کردن در
breaches U نفوذ کردن
penetrate U نفوذ کردن در
permeating U نفوذ کردن
percolated U نفوذ کردن
penetrates U نفوذ کردن در
bleached U نفوذ کردن
infiltrates U نفوذ کردن
penetract U نفوذ کردن
interpenetrate U نفوذ کردن در
infiltrated U نفوذ کردن
play on/upon (something) <idiom> U نفوذ کردن
interpenetrate U در هم نفوذ کردن
infiltrate U نفوذ کردن
crevasse U نفوذ کردن
crevasses U نفوذ کردن
infiltrating U نفوذ کردن
power U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
infiltrates U نفوذ کردن در منطقه
penetrative U وابسته به نفوذ کردن
infiltrated U نفوذ کردن در منطقه
infiltrate U نفوذ کردن در منطقه
infiltrating U نفوذ کردن در منطقه
erasable U قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
infiltrated U در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrates U در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrating U در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrate U در خطوط دشمن نفوذ کردن
ship water U نفوذ کردن اب بداخل قایق
diffusing U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffused U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuse U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuses U نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
backout U ذخیره کردن فایل در محل اصلی پیش از اعمال هر گونه تغییر
recompile U کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
perforate U سوراخ کردن نفوذ کردن
perforates U سوراخ کردن نفوذ کردن
perforating U سوراخ کردن نفوذ کردن
half thickness U ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
maintenance U جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
kopfring U حلقه فلزی است که به دماغه بمب برای کم کردن میزان نفوذ ان در اب یا خاک وصل میشود
fusion welding U اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
stand-off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
ballistics of penetration U شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
radiolucency U درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
breaches U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
exercise U اعمال
undertakings U اعمال
exercises U اعمال
exercised U اعمال
doings U اعمال
exercising U اعمال
exertions U اعمال
exertion U اعمال
application U اعمال
acts U اعمال
applications U اعمال
exercising a right U اعمال حق
takeovers U اعمال کنترل
strong-arm U اعمال زورکردن
strong arm U اعمال زورکردن
hard labour U اعمال شاقه
to have the pull of U اعمال نفوذکردن بر
impressment U اعمال زور
impose U اعمال نفوذکردن
exertions U اعمال زور
workable U قابل اعمال
exertion U اعمال زور
peonage U اعمال شاقه
takeover U اعمال کنترل
applier U اعمال کننده
exercising force U اعمال زور
hard labor U اعمال شاقه
labourhardl U اعمال شاقه
the galleys U اعمال شاقه
galleys U اعمال شاقه
applicative U اعمال کردنی
applicator U اعمال کننده
willable U قابل اعمال
preventative actions U اعمال بازدارنده
applicatory U اعمال شدنی
showing partial views U اعمال نظر
imposes U اعمال نفوذکردن
governance U اعمال قوه اختیارداری
unfair trade practice U اعمال تجاری نادرست
penal servitude U حبس با اعمال شاقه
house keeping operation U اعمال خانه داری
imprisonment with hard labour U حبس با اعمال شاقه
alteration U تغییر اعمال شده
copy protection U جلوگیری از اعمال کپی
non serverign acts U اعمال تصدی دولت
intervention U عمل اعمال تغییر در سیستم
interventions U عمل اعمال تغییر در سیستم
imposed deformation U تغییر شکل اعمال شده
encodes U اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
embracer U کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
confidential U است نه اعمال تصدی موجودباشد
modification U تغییر اعمال شده به چیزی
capitalization U اعمال سیستم سرمایه داری
jarred U اعمال شوک شدید به یک وسیله
jar U اعمال شوک شدید به یک وسیله
squeeze U [آبگیری از فرش با اعمال فشار]
jars U اعمال شوک شدید به یک وسیله
applied magnetic field U میدان مغناطیسی اعمال شده
encode U اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
technologies U اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
power U اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
procrustean U بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
technology U اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
embracery U اعمال نفوذاز راه رشوه یا تهدیدوغیره
powering U اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
pulse U اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
powers U اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
pulsed U اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
track records U آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
the exercised thier veto U انها حق وتوی خود را اعمال کردند
track record U آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
powered U اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
seepage U نفوذ
grand dame U زن با نفوذ
leakages U نفوذ
intervention U نفوذ
penetration U نفوذ
dominance U نفوذ
interventions U نفوذ
watertight U ضد نفوذ اب
prestige U نفوذ
influences U نفوذ
leakage U نفوذ
ascendance U نفوذ
influenced U نفوذ
authority U نفوذ
penetrates U نفوذ
intrusion U نفوذ
percolation line U خط نفوذ
hanks U نفوذ
hank U نفوذ
percolation U نفوذ
toeholds U نفوذ کم
intrusions U نفوذ
infiltration U نفوذ
influxes U نفوذ
influence U نفوذ
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com